بهراد بهراد ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

جیرجیرک بازیگوش

تولدت مبارک زندگی من

تولد تولد تولدت مبارک امروز تولدت عشقم.همه زندگی من.عاشقتم عزیز دل مامان.تو این 1 سال که اومدی تو زندگیم حسابی زندگیمو عوض کردی انگار همیشه تو زندگیم بودی قربونت برم     ایشالا دومادیت ببینم مامانم.مامان قشنگم امسال چون ماه صفر بود نتونستیم واست تولد بگیریم ایشالا سالهای بعد جبران کنم مامان جون ولی عوضش بعدازظهر میخوایم بریم آتلیه عکسای خوشگل ازت بگیریم فردا هم میخوایم بریم کیش پسرم حالا دیگه مامانی کلی کار داره عشقم باید برم مامان وقتی از کیش برگشتیم  کلی واست مینویسم.     ...
27 آذر 1391

بالاخره برف اومد نخودی من

سلام یکی یه دونه من.مامانی امروز 25 اذر و نخودی من واسه اولین بار با اون چشای خوشگل و متعجبش از پشت پنجره برف خوشگل تماشا کرد.پسرم هرروز چیزای جدید تو این دنیای بزرگ کشف میکنه.... خداجون به خاطر این برف قشنگ که از اسمون واسمون فرستادی و هوای آلوده شهرمون تمیز کردی ازت ممنونیم....به خاطر این همه نعمت قشنگ...      تواین روز قشنگ زمستونی پدرجون داره از همدان میاد پیشمون.آخه دلش واسه نوه خوشگلش تنگ شده 2 ساعت دیگه میرسه تهرون.2روز دیگه هم تولدت عزیزم.قراره واست کیک بخرم بریم آتلیه عکسای خوشگل بندازه پسرم.فرداییشم اگه خدا بخواد میریم کیش عزیزم فکر کنم این هفته خیلی بهت خوش بگذره جیگرم.... ...
25 آذر 1391

آرایشگاه عمو مجید

مامانم هفته دیگه تولدت عشقم.پسرم آقا شده یه سالش میشه قربونش برم.موهات خیلی بلند شده پسرم شلخته شده چون هفته دیگه میخوایم بریم آتلیه ازت عکس بگیریم جیگرمامان باید خوشگل بشه. امروز بابابایی بردیمت آرایشگاه.عمو شاهین دوست بابایی واسه پسرم از آرایشگاه عمو مجید که دوستش بود واسه ساعت 7 عصر وقت گرفت.آرایشگاش خیلی دور بود 2 ساعت تو ترافیک بودیم بارون شدیدی هم میبارید.بالاخره ساعت 7:10 رسیدیم جلو در ارایشگاه.عمو شاهین جلوی در منتظرمون بود.عمو مجید چه ارایشگر مهربونی بود کلی نازت کرد تو هم تو اونجا خیلی خوشحال بودی عزیزدلم.بعد چند دقیقه نوبت پسرم شد تو رو رو صندلی مخصوص بچه ها نشوندیم یه پیشبند بنفش خوشگلم بهت زدن.چه قدر بهت میومد مامانم.عمو مجید ...
22 آذر 1391

عااااشششققتمم.....

عاشق مست شدن بعد از شیر خوردنتم طلا. عاشق حرص خوردنتم طلا. عاشق جیغ زدناتم طلا. عاشق قهقهه زدناتم خوش خنده مامان. عاشق زیرچشمی نگاه کردناتم طلا. عاشق سیبیلاتم مرد کوچیک سیبیلوی من. عاشق انگشت به گوشه دهن بردنتم طلا. عاشق دست وپا زدنتم وقتی خیلی خوشحالی جیگرطلای من. عاشق خیره شدن و دقت کردناتم طلای من. عاشق اینم که مامانی رو خوب میشناسی و وقتی بغل یه نفر دیگه میری دنبالم میگردی و خودت مینندازی بغلم عشقم. عاشق اینم که وقتی از خواب میپری و گریه میکنی تا میام پیشت دستت میندازی گردنم و با خیال راحت دوباره میخوابی. عاشق اینم که وقتی از چیزی میترسی سریع خودت به طرفم میکشونی تا بغلت میکنم احساس آرامش میکنی بی پناه من...
16 آذر 1391

پیراهن مجلسی و پاپیون

سلام پسر قشنگم خیلی وقته بهم اجازه نمیدی برم پای لب تاب و واست بنویسم قربونت برم تا لب تاب روشن میکنم میکوبی رو دکمه های کیبرد وسیمش میکشی اخه اگه خرابش کنی مامانی دیگه نمیتونه خاطرات پسر خوشگلش بنویسه. حالا بگذریم جیگر مامان حالا که خوابی باید از فرصت استفاده کنم تا بیدار نشدی یه چند خطی بنویسم.هفته پیش دوستای مامانی اومدن خونمون خاله الهه از کاشان و خاله یوکی از رودسر.دو تا از دوستای خوب دوران دانشجویی تو شیراز.وقتی خاله الهه رسید من وبابایی میخواستیم بریم واسه پسرمون لباس بخریم چون چند روز دیگه جشن نامزدی علی پسر خاله بابایی بود و تو لباس نداشتی گلم.با بابایی و الهه جون رفتیم خیابون بهار برات خرید کنیم بعد از کلی گشتن یه پیراهن مردونه خ...
16 آذر 1391

مراسم سالگرد آقا عزت تو همدان

پنجشنبه 25 آبان 91 اولین سال فوت آقا عزت الله پدربزرگ بابا شهرام بود خدا رحمتش کنه خیلی مرد بزرگ و دوست داشتنی بود من خیلی دوسش داشتم حتما جاش تو بهشته... خیلی دوست داشت تو رو ببینه پسرم ولی نتونست وقتی پارسال فوت کرد تو یه ماه بعد قرار بود دنیا بیای.سه روز قبل از چهلمش دنیا اومدی گلم. پارسال که آقا فوت کرده بود پون من حامله بودم نتونستم برم همدان و تو مراسمش شرکت کنم به خاطر همین امسال واسه سالش به بابایی گفتم بریم همدان و تو مراسمش شرکت کنیم.پنجشنبه صبح به سمت همدان راه افتادیم ظهر رسیدیم سریع ناهارمون خوردیم تا ساعت 3 به مسجد بریم تو رو زودتر آماده کردم خاله فائزه و عمو شبیر بردنت.من وبابا و عموشهاب هم با هم رفتیم تو مسجد اولش طرف زنا...
16 آذر 1391

خصوصیات فردی و اجتماعی بهراد کوچولو تا 9 ماهگی

جیگرطلا پسری خنده رو و بسیار اجتماعی و باهمه خیلی زود اشنا میشه و احساس غریبی نمیکنه. عاشق تفریح و گردش.جوری که وقتی در خونه رو باز میکنیم که بریم بیرون از خوشحالی جیغ میکشه.  عاشق ماشین سواری.تا 7 ماهگی تا سوار ماشین میشد سریع خوابش میبرد ولی از اون به بعد تو بغل مامانی میشنه ودستش رو دنده میزاره و با ظبط ماشین ور میره.اونقدر ور میره تا خسته میشه و خوابش میبره. جیگر مامان عادت داره هر اسباب بازی یا هر چیزی رو که تو دستش میگیره تکون میده فکر میکنه همه چیز مثل جغجغه هاش صدا میده.هرچیزیزیم میگیره دستش میکوبه به هم بعد اگه خوشش نیومد پرت میکنه. عاشق لب تاب مامانی.اصلا اجازه نمیده من با لب تاب کار کنم و برم تو نینی وبلاگ وقتی خوا...
1 آذر 1391
1